آیه 2 سوره فرقان

از دانشنامه‌ی اسلامی

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا

[25–2] (مشاهده آیه در سوره)


<<1 آیه 2 سوره فرقان 3>>
سوره :سوره فرقان (25)
جزء :18
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

آن خدایی که پادشاهی آسمانها و زمین از آن اوست و هرگز فرزندی نگرفته و شریکی در ملک هستی نداشته و همه موجودات را او خلق کرده و حد و قدر هر چیز را معین فرموده است.

همان که فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره اوست و فرزندی برای خود نگرفته است و در فرمانروایی شریکی ندارد و هر چیزی را آفریده و آن را به اندازه قرار داده، اندازه ای درست و دقیق.

همان كس كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ اوست، و فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نبوده است، و هر چيزى را آفريده و بدان گونه كه درخور آن بوده اندازه‌گيرى كرده است.

آن كس كه از آن اوست فرمانروايى آسمانها و زمين، و فرزندى نگرفته است، و او را شريكى در فرمانروايى نيست، و هر چيز را بيافريده است، و آن را به اندازه آفريده است.

خداوندی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست، و فرزندی برای خود انتخاب نکرد، و همتایی در حکومت و مالکیّت ندارد، و همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازه‌گیری نمود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He, to whom belongs the sovereignty of the heavens and the earth, and who did not take any offspring, nor has He any partner in sovereignty, and He created everything and determined it in a precise measure.

He, Whose is the kingdom of the heavens and the earth, and Who did not take to Himself a son, and Who has no associate in the kingdom, and Who created everything, then ordained for it a measure.

He unto Whom belongeth the Sovereignty of the heavens and the earth, He hath chosen no son nor hath He any partner in the Sovereignty. He hath created everything and hath meted out for it a measure.

He to whom belongs the dominion of the heavens and the earth: no son has He begotten, nor has He a partner in His dominion: it is He who created all things, and ordered them in due proportions.

معانی کلمات آیه

«قَدَّرَهُ»: آن را اندازه‌گیری کرده است. آن را آماده کرده است برای همان ویژگی و کاری که خود خواسته است و انجام وظیفه‌ای که بدان واگذار فرموده است و میان اشیاء موازنه برقرار نموده است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2»

خداوندى كه فرمانروايى آسمان‌ها و زمين براى اوست، و هيچ فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نيست، و هر چيزى را آفريد و آن گونه كه بايد اندازه‌گيرى كرد.

نکته ها

مشركان و يهود و نصارا، هر كدام به نحوى معتقد بودند كه خداوند فرزند، يا شريكى دارد و قرآن كريم بارها اين عقيده‌ى خرافى را مردود شمرده است، از جمله در همين آيه.

پیام ها

1- حكومت و حاكميّت هستى، مخصوص خداست. لَهُ مُلْكُ‌ ... (در هستى يك نظام و يك اراده و مديريّت حاكم است)

2- حكومت خداوند نسبت به همه‌ى هستى يكسان است. «السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

3- خداوند بى‌نياز است. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ‌ ... لَمْ يَتَّخِذْ (نياز به فرزند براى جبران‌

«1». مؤمنون، 14.

جلد 6 - صفحه 226

كمبودهاست و كسى كه حكومت هستى به دست اوست چه كمبودى دارد؟!)

4- همه‌ى آفريده‌ها از سرچشمه‌ى قدرت واحدى برخاسته‌اند. «خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ»

5- تدبير هستى، به دست خالق هستى است. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ‌ ... خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ

6- آفرينش، حساب و كتاب دارد. «فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً»

7- تدبير هستى، بسيار دقيق است. «تَقْدِيراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2»

بعد از آن وصف فرمايد ذات ذو الجلال خود را به چهار صفت از صفات كبريائى:

صفت اول: الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌: آن ذاتى كه براى اوست بخاصه ملكيت و مالكيت آسمانها و زمينها، و غير را مدخليتى نيست در اين ملكيت نه به استقلال نه به اشتراك. سلطنت قاهره و استيلاء باهره‌اى كه مستلزم است قدرت تامه و تصرف كلى در آنها و در آنچه در آنهاست از حيث ايجاد و اعدام و احيا و اماته و امر و نهى بر حسب آنچه مقتضى حكمت و مصلحت باشد.

صفت دوم: وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً: و فرا نگيرد فرزندى را چنانچه گمان باطل‌

جلد 9 - صفحه 300

يهود و نصارى و مشركين است، يعنى ذات خداى تعالى منزه است از اتخاذ ولد، زيرا بالضروره ولد از جنس والد، پس مشارك او باشد از جهتى، و مغاير او از جهتى ديگر؛ و مشاركت و مغايرت، از لوازم حدوث و امكان، و بر حق تعالى ممتنع است، پس مجانست ذات سبحانى محال است.

صفت سوم: وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ‌: و نباشد براى ذات خداوندى شريكى در ملك كه مشارك او باشد در آنچه خلق فرمايد، زيرا ملكيت خاصه يعنى تصرفات كليه در تمامى موجودات، مختص ذات يگانه خداى سبحان است، پس متفرد در ملك و شريكى نخواهد داشت.

صفت چهارم: وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ: و ايجاد فرمود هر چيزى را كه مخلوق بر آن اطلاق شود. فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً: 1- پس اندازه نمود آن چيز را اندازه كردنى، يعنى مهيا ساخت آن را براى امرى كه مى‌خواست، هر يك محدود به حدودى و از مواد مخصوصى و بر صورت معينى و قواى خاصى و آثار مختلفى و احكام منظمى كه لايق قدر او باشد، به طورى كه عقول عقلا و حكماى عالم عاجز است از ادراك كنه و حقيقت آن.

2- طبرسى رحمه اللّه فرمايد: مراد تقدير تبيين مقادير اشياء است براى بندگان، پس معنى آنكه: تقدير فرمود اشياء را به اينكه ثبت فرمود آنها را در كتابى كه نوشته است براى ملائكه به جهت لطف به آنان. «1» 3- مراد از تقدير قرار دادن حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء، چنانچه حديث شريف رضوى عليه السّلام بيان فرمايد: القمى- عن الرضا عليه السّلام قال تدرى ما التّقدير قال لا قال هو وضع الحدود من الاجال و الارزاق و البقاء و الفناء ... «2»

«1». مجمع البيان، ج 4، ص 160، منشورات مكتبة آية اللّه العظمى المرعشى النجفى.

«2». تفسير الصافى، ج 3، ص 4، به نقل از قمى. چاپ سعيد مشهد.

جلد 9 - صفحه 301


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‌ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى‌ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»

ترجمه‌

برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بنده‌اش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده‌

آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى‌

و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را

و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى‌

جلد 4 صفحه 58

كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را

و گفتند افسانه‌هاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه‌

بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان‌

و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشته‌اى پس باشد با او بيم دهنده‌

يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شده‌ئى را

به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر

آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.

تفسير

تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نموده‌اند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نموده‌اند و مشركين عرب پنداشته‌اند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمى‌توانستند از خودشان دفع ضررى كنند

جلد 4 صفحه 59

يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشته‌اند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفته‌اند گوينده اين مزخرف بود تصور مى‌نمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيه‌ئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و

جلد 4 صفحه 60

خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نموده‌اند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كرده‌اند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است‌

جلد 4 صفحه 61

بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بى‌بهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نموده‌اند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّص‌تر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمى‌بينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مى‌فرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا

جلد 4 صفحه 62

پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعدده‌ئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


الَّذِي‌ لَه‌ُ مُلك‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَم‌ يَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم‌ يَكُن‌ لَه‌ُ شَرِيك‌ٌ فِي‌ المُلك‌ِ وَ خَلَق‌َ كُل‌َّ شَي‌ءٍ فَقَدَّرَه‌ُ تَقدِيراً «2»

‌آن‌ خداوندي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌است‌ ملك‌ آسمانها و زمين‌ و فرزند نگرفته‌ و نيست‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ شريكي‌ ‌در‌ ملك‌ و خلق‌ فرمود ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ و اندازه‌ گرفت‌ اندازه‌ گرفتني‌ ‌که‌ خردلي‌ ‌بر‌ خلاف‌ حكمت‌ نباشد نه‌ زائد ‌بر‌ حكمت‌ و مصلحت‌ خلق‌ فرمود و نه‌ كوتاهي‌ و نقصاني‌ ‌در‌ خلقتش‌ هست‌.

(الَّذِي‌ لَه‌ُ مُلك‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) ‌از‌ باب‌ بيان‌ مصداق‌ ‌است‌ مالك‌ جميع‌ عوالم‌ ‌است‌ عالم‌ انوار و ارواح‌ جبروت‌ ملكوت‌ ناسوت‌، و بالجمله‌ ‌ما سوي‌ اللّه‌ تمام‌

جلد 13 - صفحه 572

ملك‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌او‌ مالك‌ ‌است‌ و بس‌.

(وَ لَم‌ يَتَّخِذ وَلَداً) چنانچه‌ گفتند: ملائكه‌ بنات‌ اللّه‌ هستند و يهود عزير ‌را‌ ‌إبن‌ اللّه‌ و نصاري‌ مسيح‌ ‌را‌ ‌إبن‌ اللّه‌ و تورات‌ رائج‌ آدم‌ ‌را‌ ‌إبن‌ اللّه‌، بلكه‌ يهود و نصاري‌ گفتند:

(نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) مائده‌ آيه 21 خداوند منزه‌ ‌است‌ ‌از‌ جسم‌ و جسميت‌ و عوارض‌. (مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً) جن‌ آيه 3.

(وَ لَم‌ يَكُن‌ لَه‌ُ شَرِيك‌ٌ فِي‌ المُلك‌ِ). (وَ الَّذِين‌َ تَدعُون‌َ مِن‌ دُونِه‌ِ ما يَملِكُون‌َ مِن‌ قِطمِيرٍ) فاطر آيه 14.

(وَ خَلَق‌َ كُل‌َّ شَي‌ءٍ) تمام‌ موجودات‌ علوي‌ و سفلي‌ مخلوق‌ ‌او‌ هستند ‌که‌ ‌از‌ كتم‌ عدم‌ ‌به‌ عرصه وجود آورد بقدرة كامله ‌خود‌.

(فَقَدَّرَه‌ُ تَقدِيراً) تمام‌ طبق‌ مصلحت‌ و حكمت‌ نه‌ كسر گزارد ‌که‌ چيزي‌ ‌که‌ مصلحت‌ ‌در‌ ايجادش‌ ‌باشد‌ و حكمت‌ اقتضا كند خلق‌ نكرده‌ ‌باشد‌ نه‌ زياده‌ روي‌ كرده‌ ‌که‌ ‌بر‌ خلاف‌ حكمت‌ و مصلحت‌ چيزي‌ ‌را‌ خلق‌ كرده‌ ‌باشد‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 2)- این آیه، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف می‌کند که یکی در حقیقت پایه و بقیه نتیجه‌ها و شاخه‌های آن است.

نخست می‌گوید: «او خدایی است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آری! او حاکم بر کل عالم هستی و تمام آسمانها و زمین است، و چیزی از قلمرو حکومت او بیرون نمی‌باشد.

سپس به نفی عقاید مشرکان یکی پس از دیگری پرداخته، می‌گوید:

«و (خدایی که) فرزندی برای خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).

و به این ترتیب اعتقاد نصاری را به این که حضرت «مسیح» (ع) فرزند خدا

ج3، ص321

است و یا یهود که «عزیر» را فرزند خدا می‌دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفی می‌نماید.

سپس می‌افزاید: «او شریکی در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستی ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).

و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایی داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا می‌پنداشتند. قرآن همه این موهومات را نفی و محکوم می‌کند.

و در آخرین جمله می‌گوید: «او تمام موجودات را آفریده (نه تنها آفریده) بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیری آنها را دقیقا معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

نه همچون اعتقاد «ثنویّین» که بخشی از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» می‌دانستند و بخشی را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم می‌کردند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع